دور باش اما نزدیک..
...من از نزدیک بودن های دور میترسم...
 
 

به تماشای سوگند و به اغاز کلام

و به نام خدایی که در این نزدیکی هاست...

با نام و یاد خدایی که تماشاگر تمامی سوگند هاست..به یاذ سوگند ابدی دستانمان افتادم چقدر ساده!

چقدر بی تردید نزذیکی های بهار چشمانت بود..فقط چند ساعت مانده به تحویل دلم به چشمانت..یادت هست؟

درست نمیدانم از آن لحظه تا حال این چندمین گردش کره خاکی به دور افلاک است؟؟؟

ساعت شنی بی چاره ام خسته شد از این همه بی تقدیری ها...تا کی نوید آمدنت بهانه برای رویش شکوفه های بهار نارنج باشد مهربان بی وفای من ؟تا کی؟

داستان لیلی و مجنون هم دیگر دارد از یاد ها می رود...

÷س من چگونه اسطوره بودنمان را  در این بار باری دیگر بدون چشمانت باور تقدیر بی تقدیری هایم کنم؟

از تمام افسانه های تاریخی فقط همین را توانستم باور دختر بچه ی فروردین کنم که خدارا شکر رفتی و بار دیگر هرچه رشته بودم ÷نبه کردی...تمام شد!!!!!

 

یک اسفند دیگر به ÷ایان آمد تو هچنان به خیال خسته ام نوید بهار میدهی..بهاری که شاید تا فرداهایی نه چندان دور از راهی طولانی تر از اسطوره ی عشقمان فرا خواهد رسید..

گاهی می اندیشم به فرداهایی که نخواهد آمد..

به سوگندی که به حقیقت نخواهد رسید و...

حال هرچه من لغات را برای به تحریر درآوردن غربت دستانم گردهم بطلبم..تو هرگونه که باشی..بهار خواهد آمد..

روزی در همین نزدیکی ها..بی تو از راه می رسد بهار..

میخاهم به حرمت کهربایی چشمانت به احترام دستان بی مهرت سال نو را بهانه کنم برای رسیدن به تو..گاهی..بی تو از راه میرسد بهار......!

 

 

 

 

 

 

 




ارسال شده در تاریخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 11 AM :: توسط : MahtaB..

درباره وبلاگ
دل تنگ... گاه دلتنگ میشوم.. دلتنگتر از همه... گوشه ای مینشینم و حسرت ها را مرور میکنم.. نمیدانم کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که... دلتنگترینم..؟؟؟؟!!؟
آخرین مطالب
نويسندگان